آخ چقدر دوست داشتم اسم تمام کوچه ها اولش یه شهیدداشت چی مشد به جای اسم گل وبوته حالا اینا که خوبه اسمای خانو م های جهنمی خارجی رو مینویسند واقعا حیف نیست به جای اسمهای بهشتی این اسم های بی خود روگذاشت چرا بعضیا خودشونو گم کردن چراحالیشون نیست که اگه شهدا یا جانباز ها نبودند اسمی هم از ما باقی نمیموندچرااااااااااااااااااا نمیفهمند؟
این است صراط مستقیم .واین ها کسانی هستندلیاقت قدم گذاشتن دراین راه رو دارن این پلی به بهشته وشهدا درحال گذر از پل هستند خوش به حالشون خدا به ماهم لیاقت بده واقعا به این ها میگن مرد یا فرشتگان زمینی ویا زمینی های آسمونی واقعابه خاطر رضای خدا رفتتن وتودل مردم جاوید مانندوعاقبت به خیر شدن ولی بعضی ها که به خاطر شهرت و رسیدن به مقام ازخود گذشتگی های ناقابل میکنند کسی یادی هم ازشون نمیکنه .پس سعی کنید برای رضای خدا ومردم ومملکت کار کنید تا همچین راه مستقیمی که عاقبتتون روبه خیرکنه نصیبتون کنه..التماس دعا
***
با توجه به اینکه پدرم فرزند پسر نداشتند و من هم درس نخوانده بودم میگفتند:«حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره میکند. من میخواهم دخترم در خانه نزدم باشد تا به جای پسرم برایم بخواند و بنویسد.» بعدها پدرم خواب دیدند خانواده آقای بهشتی مرا برای پسرشان خواستگاری کردهاند و من پسری به دنیا آوردهام که شخصیت برجستهای است و به مردم خدمت میکند. محمدحسین یک سال بیشتر داشت که پدرم ازدنیا رفتند. شبی ایشان را در خواب دیدم که گفتند: «از آقا محمد بسیار مراقبت کن که او برای همه ما سبب خیر و برکت خواهد بود.»
***
در دوران بارداری بسیار مراقب رفتار و گفتارم بودم. دائما قرآن میخواندم و نمازهایم را اول وقت ادا میکردم. بعد از وضع حمل موقع شیر دادن به فرزندم قرآن میخواندم. او به صوت قرآن علاقمند و با آن مانوس شده بود و وقتی قرآن نمیخواندم ناراحت میشد و به من میفهماند بخوانم.
***
از پنج سالگی شروع به درس خواندن کرد. خودم به او قرآن درس میدادم. همیشه به معلمش میگفت: « درس فردا را هم به من بدهید.» هوش و استعداد و علاقهاش به تحصیل علم حد نداشت. پنج ساله بود که دعای سحر را میخواند. پدرش «من بهائک» را به صورت شعر درآورده بود و او آن را پشت سر پدربزرگش میخواند. شب نیمه شعبان همگی پشت پدربزرگ او سید محمدحسین میایستادم. و نماز میخواندیم. او هم با نماز میخواند .پدربزرگش دستش را بالا میبرد و میگفت:«الهی، خداوند تو را عالم ربانی کند.»
***
زمانی که بچه بود و بچههای همسن و سال او میگفتند بیا با ما بازی کن، نمیرفت. به قرآن و احادیث علاقه زیادی داشت. زمانی که او را به مدرسه بردیم. تشخیص دادند که باتوجه به هوش واستعداد سرشارش میتواند در کلاس ششم درس بخواند. پس از آنکه هفت کلاس درس خواند به تحصیل دروس حوزوی پرداخت و در مدرسه بازار شروع به خواندن عربی کرد.
***
زمانی که هفده سال داشت نزدم آمد و گفت: «مادر اجازه بدهید برای ادامه تحصیل به قم بروم، چون اینجا استادی برای من نیست. به این ترتیب راهی قم شد و از محضر استادانی چون آیتالله طباطبایی و آیتالله خمینی (که آن زمان به ایشان حاج آقا روحالله میگفتند)، نهایت بهره را میبرد.
***
در سال دو بار و معمولا سه ماه تابستان به منزل میآمد. هنگامی که 25 سال داشت در یکی از دفعاتی که به خانه ما آمده بود به من گفت: «مادر! آقایان قم میخواهند مرا زن بدهند. میخواهم همسری از اصفهان اختیار کنم که سبب شود بیشتر به شما سر بزنم.» من هم نوه عمویم را برایش در نظر گرفتم و خواستگاری کردم. زمانی که میخواست ازدواج کند به من گفت:«مادر هر دختری که شما بپسندید، من هم میپسندم. امیدوار بودم آنقدر همسرش را دوست داشته باشد که اصلا یاد من نباشد. اما او همان قدر که همسرش را دوست داشت به من هم علاقه داشت. پس از ازدواجش سالی سه بار همراه خانوادهاش نزد ما میآمد. همسرش علیرضا را باردار بود که پدرش فوت کرد.
***
بسیار خدا را شاکر و سپاسگذارم که در راه خدا و راهی که حضرت امام برگزیده بود شهید شد. من تاچهل روز از شهادتش خبر نداشتم. چون دکترها به بقیه سفارش کرده بودند به او چیزی نگویند تا خودش بفهمد. از این رو تمام این مدت در منزل ما رادیو و تلویزیون نداشتیم. او همواره عادت داشت هفتهای یک بار با من تماس میگرفت و حالم را میپرسید. از دخترم پرسیدم چرا برادرت تلفن نمیکند؟ او هم جواب داد: برای استراحت به مسافرت رفتهاند. من هم گفتم: حتما به دستور آقای خمینی جایی رفته است که نمیتواند تلفن کند.
روز عید بود و میخواستم وضو بگیرم تا نماز و قرآن بخوانم. به خاطر دارم روز اول ماه شوال بود به بچهها گفتم:« پسر من هم در میان آن 72 شهید بوده است. چون غیرممکن است یک ماه بگذرد و اصلا به من زنگ نزد او شهید شده است و شما نمیخواهید به من بگویید.» ناگهان متوجه شدم سکوت سنگینی خانه را فرا گرفت. پس از آن کمی بیتابی کردم اما گفتم:« خدایا به من صبر بده و ایمانم را نگیر حال که فرزندم رفت ایمانم بماند.» خدای متعال هم به من صبر داد.
***
آن کس که برای خدا سخنرانی کرد و به خاطر او و در راه او شهید شد اگر برایش ناراحت باشم خداوند ناراحت میشود.این خواست خدا بود که فرزندم شهید شوم. او همواره در سخنرانیهایش از خدا درخواست شهادت کرده بود و خداوند هم خواستهاش را اجابت کرد. خدا راسپاسگذارم کسی که از خدا بترسد هم در دنیا و هم در آخرت همه چیز را دارد چنین کسی دروغ نمیگوید، فساد نمیکند و عاقبت به خیر میشود.
عملیات بیتالمقدس 6
محدوده زمانی: 1367/2/27
این عملیات در جبهه شمال (منطقه عمومی ماووت) با تلاش سپاه پاسداران آغاز شد.
دستاوردها: عملیات بیتالمقدس 6 با فتح ارتفاعات شیخ محمد آسوس و استروگ به پایان رسید.
شرح عملیات
پاسخی دیگر به شرارتهای دشمن
عملیات بیتالمقدس 6 در تاریخ 27/2/67 با رمز مبارک «یاامیرالمؤمنین(ع)»، در منطقه عمومی سلیمانیه عراق برای پاسخ به شرارتهای دشمن در خلیج فارس و روستاهای مرزی کشور و با هدف خارج کردن نیروهای خودی از تیررس دشمن و اشراف بر سد دوکان به مرحلة اجرا گذاشته میشود.
رزمندگان نیروی زمینی سپاه پاسداران با حمله به مقر دشمن در عمق خاک عراق، موفق میشوند ارتفاعات اسوس، شیخ محمد و ارتفاعات مهم 2266 و 2100 را آزاد سازند. در این تهاجم، یگانهایی از دشمن از جمله سه تیپ منهدم میشوند و تلفات و خساراتی بر آنها وارد میآید. با فشار قوای اسلام، مواضع رزمندگان از دید و تیررس خارج و سد و شهر دوکان نیز تحت کنترل آنها درمیآید. در مرحلة اول این عملیات بیش از 1300 تن کشته و زخمی شده و بیش از 320 تن اسیر میشوند.
مرحله دوم عملیات
مرحله دوم این عملیات روز 28/2/67 در منطقة عمومی ماووت از استان سلیمانیه آغاز میشود و رزمندگان نیروی زمینی سپاه در حالی که دشمن از تحرکات آنها آگاه است، مواضع آنان را مورد هجوم قرار میدهند و تعداد دیگری را کشته و زخمی و عدهای را از جمله سرهنگ دوم صلاح احمد حسن، فرماندة گردان دوم از تیپ 448 و چند افسر بلندپایه را به اسارت در میآورند.
با انجام این مرحله، اهداف عملیات به طور کامل حاصل میشود و تلاش دشمن برای بازپسگیری مواضع از دست داده بینتیجه میماند. دشمن در اوج استیصال به سلاح شیمیایی متوسل میشود که با عکسالعمل پدافند شیمیایی خنثی میشود و رزمندگان اسلام به تثبیت مواضع جدید میپردازند.
حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی:
«عملیات بیتالمقدس 6 در حد خودش از عملیات نادر ما بوده است و همه میدانند این ارتفاعات در کردستان عراق در دست هرکسی که باشد، حرف آخر را در آن منطقه او میتواند بزند.»
نتایج عملیات
یگانهای منهدم شدة دشمن:
30 تا 70 درصد از تیپهای 448 و 606 از لشکر 4 پیاده.
تیپ 76 از لشکر 4 پیاده.
تعداد کشته و زخمی دشمن:
بیش از 2000 نفر.
تعداد اسرا:
400 نفر.
وقتی میگن شهدا فرشته بودند باید باور کرد وای به حال ما که برای همه چیز وقت میزاریم به جز خداااااااااااا.
قوانین زندگی ( اعترافات )
قانون اول
بار الها!
اعتراف می کنم که قران را نشناختم و به ان عمل نکردم
حداقل روزی ده ایه قران باید بخوانم
اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده ایه را بخوانم ، روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم
تاریخ اجرا 4- 5-69
قانون دوم
پروردگارا!
اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود و در نتیجه دچار شک در نماز شدم
حداقل روز ی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم
اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت(17 رکعت) بخوانم
تاریخ اجرا 11-5-69
قانون سوم
خدایا!
اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم که مواظب اعمالم باشم و لی نشدم
حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز توبه بخوانم
اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20 ریال صدقه و 8 رکعت نمازقضا بجا بیاورم.
تاریخ اجرا 26-5-69
قانون چهارم
خدایا!
اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تونخوابیدم و برای نماز شب هم بیدار نشدم
حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای سه شنبه و شب جمعه باشد
اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید برای هر شب 50 ریال صدقه و یازده رکعت تمام را بجابیاورم
تاریخ اجرا 16-6-69
قانون پنجم
خدایا!
اعتراف می کنم از اینکه خدا میبند را، در کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کار کردم
حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه سوره ی الرحمن را بخوانم
اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته ی بعد 4 زیارت عاشورا ویک جزء قران بخوانم واگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره ی الرحمن را بخوانم باید قضای ان را در اولین فرصت به اضافه ی2 حزب قران بخوانم.
تاریخ اجرا 12-7-69
قانون ششم
حداقل بایددر اخرین رکوع و در کلیه ی سجده های نماز های واجب صلوات بر محمد(صلی لله علیه و اله)و ال محمد(صلی الله علیه و اله) بفرستم.
و اگربه هر دلیلی نتوانستم این عمل ها را انجام بدهم باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه و 100 صلوات بفرستم.
تاریخ اجرا 18-8-69
قانون هفتم
حدا قل بایددر هر 24 ساعت 7 بار استغفار کنم
اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در 24 ساعت بعدی باید 300 باراستغفار کنم وباز هم،300 به 600 تبدیل شود.
تاریخ اجرا 18-8-69
قانو هشتم
هر کجا که نمازم را تمام می خوانم باید در هفته دو روز را روزه بگیرم، بهتر است دوشنبه و پنج شنبه باشد.
اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته ی بعد به جای دو روز سه و به ازاء هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم.
تاریخ اجرا 19-11-69
قانون نهم
در هر روز باید 5 مسئله از احکام رساله ی امام را بخوانم.
اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15 مسئله بخوانم.
تاریخ اجرا 14-1-70
قانون دهم
در هر 24 ساعت باید5 بارتسبیح حضرت زهرا برای نماز یومیه و2 بار هم قضا بزنم.
اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه ی الهی را انجام بدهم باید به ازاء هر یک بار ، سه مرتبه این عمل را تکرار کنم.
.: Weblog Themes By Pichak :.