هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد
چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند
دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر « لباس جین » شد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!
شاعر: مرحوم ابوالفضل سپهر
«خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان می کشید.» «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را می بینی و دشمن تو را نمی بیند.»
(سردار شهید رحیم آنجفی)
یادمان باشـــــــــــــــــــــــد ، شهـــــــــــــدا زنده اند
فدای لب تشنه ات یاحسین ، شهدا هم به یادت تشنه ماندند یا حسین(ع)
همیشه یه بطری آب همراش بود
اما هیچ وقت ندیدم توی شلمچه در حین کار آب بخوره
رفتیم برای تفحص شهدا
یه خاکریز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند
دو شهید رو دیدم که به سیم خاردار جوش خورده بودند
پشت سر آنها هم چهارده شهید دیگر افتاده بود
مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت
مخصوصا آنهایی که روی سیم خاردار خوابیده بودند
جمجم? شهدا هم با کمی فاصله روی زمین افتاده بود
مجید بطری آب را برداشت
روی دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد
می گفت: بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم
به خدا آب نداشتم
تازه! زحمی بودین و آب براتون ضرر داشت!...
مجید روضه خوان شده بود و ...
تازه اون موقع بهمون گفت که چرا آب نمی خوره
میگفت هر وقت میخام اب بخورم یاد صحنه ی تشنگی اینا می افتم
راوی : محمد احمدیان
از اعضای گروه تفحص شهدا
چرا داداش رو از زیر قرآن رد میکنی؟!
اخه به سلامت بره و برگرده.
مگه بابا رو از زیر قرآن رد نکردی؟؟.....
شـــــهدا ، بخدا شرمنده ایم
.: Weblog Themes By Pichak :.